راز موفقیت از زبان سقراط!

راز موفقیت از زبان سقراط!

 

مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست. سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم."
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد.
به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.
مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.
سقراط از او پرسید، "زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا."سقراط گفت، "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگر ندارد."

 

 

 

آیا كُلبه شماهم در حال سوختن است

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد 

سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.

دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود می‌گوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،

تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهايی می‌كنم»، خداوند پاسخ داد.

«من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»،

وصایای دهگـانه (بخوان، بیندیش و عمل کن)

•هرگاه صدای اذان را بشنیدی در هر حالی که باشی برخیز و به سوی نماز بشتاب.

•قرآن را تلاوت کن یا آن را مطالعه نما و یا به آن گوش فرا ده و یا به ذکر خدا مشغول باش و اندکی از وقت خود را بیهوده تلف مدار.

•در جهت یادگیری و تکلم به زبان عربی فصیح تلاش کن زیرا تکلم به زبان عربی فصیح از شعایر اسلام] و زبان قرآن [است.

•از زیاده‌روی در جدل پرهیز کن که جدل در هر موردی که باشد در آن خیری نیست.

•زیاد نخند زیرا قلبی که با خدا ارتباط دارد و در بند خداست ساکت و سنگین و باوقار است.

•از مزاح و شوخی دوری کن زیرا امت مجاهد به جز جد و جهد با چیز دیگر آشنا نیست.

•صدایت را بیش از احتیاج شنوندگان بلند مگردان زیرا بیش از آن باعث اذیت است.

•از غیبت اشخاص و جریحه‌دار کردن احساسات و عواطف آنان پرهیز کن و جز به خیر و نیکی زبان مگشای.

•هر یک از برادرانت را که ملاقات کردی او را بشناس زیرا اساس دعوت ما بر محبت و شناختن برادران پی در پی برنامه‌ریزی شده است.

•مسؤولیت‌های ما بیش از اوقات ماست پس دیگران را در سود بردن از اوقاتشان یاری کن و اگر برایت کار مهمی باشد در انجام اختصار کن.

گذرانـدن اوقـات فراغـت به سبـک آدمـهای موفـق

خیلی ها آنقدر به فکر کسب درآمد بیشتر هستند که حتی در تعطیلات آخر هفته هم دست از اضافه کاری برنمی دارند. اگر به زندگی آدم های مشهور و موفق دنیا نگاهی بیندازید، می بینید زندگی شان در کار و تلاش خلاصه نمی شود. درست که کار کردن بخش مهمی از زندگی شان است اما این آدم ها از تعطیلات آخر هفته غافل نمی شوند و برای داشتن انرژی بیشتر از فعالیت های مختلف کمک می گیرند. در اینجا فرصت خوبی است تا شما هم شیوه زندگی افراد موفق را یاد بگیرید و از همین هفته تعطیلات آخر هفته بهتری داشته باشید. آدم های موفق این ۱۲ برنامه را حتما در زندگی شان پیاده می کنند.

1. از فناوری دور می شوند

افراد موفق و خوشحال خودشان را به اینترنت و دنیای مجازی معتاد نمی کنند و در هر شرایط تعادل را در زندگی در نظر می گیرند. پژوهش های اخیر نشان می دهند دوری از فناوری برای مغزتان مفید است و اعصابتان را آرام می کند؛ به ویژه اگر شغل تان طوری است که بخش زیادی از روز را با رایانه و اینترنت کار می کنید، در روز تعطیل دنیای مجازی را تعطیل کنید. حتی تلفن و موبایل هم می توانند آرامش شما را بر هم بزنند و استرس ایجاد کنند.

میتوانید از دیگر اعضای خانواده هم بخواهید که یک روز تعطیل تماس های کاری را کنار بگذارند و برای تفریح و صحبت دسته جمعی وقت بگذارند. چک کردن ایمیل ها، فیس بوک یا دیگر سایت های مجازی را کنار بگذارید و در دنیای واقعی به دنبال دوستان تازه ای باشید تا از زندگی تان بیشتر لذت ببرید.

2. از قبل برنامه ریزی می کنند

وقتی افراد موفق صبح روزهای تعطیل از خواب بیدار می شوند، از قبل برای روزشان برنامه ریزی کرده اند. اینطور نیست که بعد از خوردن صبحانه و کمی کش و قوس تازه به این فکر باشند که آخر هفته چه کار کنند. افراد موفق از قبل می دانند که قرار است روزشان چطور بگذرد. پس شما هم این نکته را به خاطر بسپارید. البته برنامه ریزی بدان معنی نیست که فقط تصمیم بگیرید تلویزیون تماشا کنید یا در صفحه های اینترنت چرخ بزنید.

برای اینکه به سبک زندگی آدم های موفق نزدیک شوید، بهتر است فعالیت های یک روز تعطیل را در سه تا پنج بخش تقسیم کنید. این برنامه های باید تفریحی و لذتبخش باشند تا روز تعطیل شما با روزهای عادیتان فرق داشته باشد. برنامه ریزی به شما کمک می کند تا بخشی از این فعالیت ها را در کنار دوستانی یا افرادی انجام دهید که از بودن در کنارشان لذت می برید. نتایج یک تحقیق روانشناسی نشان می دهد، برنامه ریزی برای انجام فعالیت های شاد حتی از انجام آنها نیز لذتبخش تر است.

3. مهارت های تازه ای یاد می گیرند

افراد موفق همیشه به دنبال این هستند که در زمینه های مختلف رشد و پیشرفت کنند. برای اینکه شما هم رفتاری مانند آدم های موفق داشته باشید، بدانید تعطیلات آخر هفته باید با روزهای دیگر هفته تان تفاوت داشته باشد، به همین دلیل باید برنامه متفاوتی داشته باشید. بهتر است در روزهای تعطیل کمی برای خودتان وقت بگذارید؛ به فکر یادگیری کارهای تازه ای باشید که از انجام آنها لذت می برید.

اگر به فعالیت های هنری مانند نقاشی، صنایع دستی، موسیقی و ... علاقمندید در کلاس های آموزشی ثبت نام کنید و در خانه زمانی را به انجام کارهای مورد علاقه تان اختصاص دهید. گلکاری و پرورش گیاهان هم کار لذتبخشی است که برای پر کردن اوقات فراغت صبح روزهای تعطیل مناسب به نظر می رسد. انجام فعالیت های مختلف به شما کمک می کنند مغز و بدنتان را از استرس های معمول رها کنیدو انرژی کافی برای یک هفته پرکار را داشته باشید. کارهای هنری مانند غذای روح هستند و در کاهش تنش های هفتگی تاثیر زیادی دارند.

4. برای عصر روز تعطیل برنامه دارند

افراد موفق سعی می کنند از غم و غصه ها دور بمانند چون حالت هایی از غمگینی انرژی شان را کاهش می دهد. در عصر روزهای تعطیل خیلی از افراد با غم و حالت هایی از افسردگی روبرو می شوند که شاید انرژی شان را برای شروع یک هفته خوب و شادی بخش کاهش دهد. به همین دلیل لازم است برای پیشگیری از این غم و ناراحتی ها سرگرمی هایی برای خودتان در نظر بگیرید. می توانید یک مهمانی شام کوچک ترتیب دهید و همراه با دوستان یا افراد خانواده کمی هم گپ بزنید. به هر حال، اگر می بینید که غروب روز تعطیل برایتان دلگیر و غم انگیز است، از قبل به فکر برنامه ریزی باشید.

5. به سفر کوتاه می روند

یکی از بهترین راه ها برای کاهش استرس و بازیابی انرژی از دست رفته، سفر کردن است. افراد موفق از هر فرصتی برای خارج شدن از شهر و ورود به طبیعت استفاده می کنند. برنامه های طبیعت گردی یک روزه برای تخلیه فشارهای روحی بسیار موثر است. پس خودتان را به محیط شهری محدود نکنید و آخر هفته ها برای گشت و گذار در طبیعت هم برنامه داشته باشید.

6. استراحت می کنند

آدم های موفق و خوشحال تعطیلات آخر هفته در کارهای مختلف غرق نمی شوند و کمی استراحت می کنند. یک چرت کوتاه بعدازظهر می تواند مفید باشد و به رفع خستگی شما کمک کند.

7. مطالعه می کنند

بیشتر افراد موفق از مطالعه غافل نمی شوند و آخر هفته ها برنامه ای برای خواندن کتاب و مجلات دارندا. وقتی مطالعه می کنید ذهن شما فعال می ماند و در طول هفته ایده های خلاقانه بیشتری به ذهن تان می رسد. پس در تعطیلات آخر هفته از این اصل غافل نشوید تا زندگی خوب و موفق تری داشته باشید.

8. ورزش می کنند

شاید در بین اطرافیان شما افراد به ظاهر موفقی پیدا شوند که اتفاقا چاق و کم تحرک هستند اما وقتی این افراد را می بینید باید بدانید که شاید در کسب و کار موفق باشند اما به طور حتم زندگی شان کاملا موفقیت آمیز نیست چون بک زندگی سالمی ندارند و ورزش نمی کنند.

افراد موفق دنیا در طول هفته ورزش می کنند و در تعطیلات آخر هفته به دنبال این هستند که ضمن تفریح و گردش، فعالیت بدنی خوبی داشته باشند. بنابراین اگر شما در طول هفته فرصت ندارید چهار تا پنج بار ورزش کنید، تعطیلات آخر هفته را غنیمت بشمارید چون فرصت مناسبی است که با تمرین های بدنی و ذهنی، مغز و بدنتان را سالم نگه دارید. دوچرخه سواری، شنا، کوهنوردی یا حتی پیاده روی ساده ورزش های مفیدی هستند که انرژی خوبی را به شما تزریق می کنند. اگر این ورزش ها را در کنار دوستان انجام دهید، آخر هفته تان مفرح تر می شود.

9. تنها نمی مانند

آدم های موفق خوب می دانند که یکی از رموز موفقیت، برقراری ارتباط با دیگر آدم هاست. ما انسان ها موجواتی اجتماعی هستیم و برای داشتن زندگی خوب و موفق لازم است با دیگران در تماس باشیم. پژوهش ها نشان می دهد ارتباط با دوستان و افراد و خوب و مثبت اندیش در افزایش شادی و نشاط شما نقش زیادی دارد. تعطیلات آخر هفته بهترین فرصت برای معاشرت با دوستان است. پس پیله تنهایی را از خودتان دور کنید و اجتماعی تر باشید تا درهای موفقبت به روی شما باز شود.

10. برای خانواده شان وقت می گذارند

افراد موفق به کارشان اهمیت می دهند اما خانواده را فراموش نمی کنند. اگر شما هم در طول هفته زیاد کار می کنید آخر هفته ها فرصت مناسبی است که برای خانواده و دوستانتان وقت بگذارید. خانواده های خوشحال و خوشبخت برای شادی خودشان برنامه دارند. رفتن به رستوران، پیک نیک خانوادگی یا حتی شرکت در یک فعالیت مذهبی در کنار دیگر افراد خانواده حس خوبی را در شما ایجاد می کند و عادت خوبی است که گاهی خاطرات فراموش نشدنی بر جای می گذارد. تداوم این برنامه ها در خوشحالی خانوادگی و موفقیت بیشتر شما تاثیر دارد.

گروهی از افراد پر کار روز تعطیل را به انجام کارهای دیگری اختصاص می دهند تا درآمد بیشتری داشته باشند. شاید با پرکاری بخشی از مشکلات اقتصادیتان برطرف شود یا برای آینده پس اندازتان داشته باشید اما در طولانی مدت رضایت شما از زندگی تان کم می شود و شادی هایتان رنگ می بازند.

11. در فعالیت های داوطلبانه شرکت می کنند

افراد موفق برای شرکت در کارهای خیرخواهانه زمانی را در نظر می گیرند. خیلی از افراد مشهور و موفق در بنیادهای خیریه حاضر می شوند و بخشی از وقت شان را برای کمک به دیگران اختصاص می دهند. اگر می خواهید از خودتان راضی تر باشید و احساسات مثبت داشته باشید، روز تعطیل فرصت خوبی است تا به انجمن های خیریه سری بزنید. بعضی از این انجمن ها از بیماران، سالمندان یا کودکان کار حمایت می کنند و گروهی دیگر مدافع محیط زیست هستند و در مناسبت هایی مانند روز درختکاری، برنامه دارند. وقتی در چند انجمن خیریه عضو باشید با افراد تازه ای دوست می شوید که با شما علایق مشترک دارند.

12. زودتر از خواب بیدار می شوند

آدم های موفق سحرخیز هستند. ممکن است دلتان بخواهد صبح روزهای تعطیل بیش از معمول بخوابید اما این روز فوق العاده را در رختخواب نگذرانید. اگر فکر می کنید صبح روز تعطیل زمانی برای تمیز کردن خانه، شستن لباس ها و غذا پختن نیست، توصیه می شود کمی سحرخیزی را چاشنی روز تعطیل تان کنید و با زودتر بیدار شدن، زمان بیشتری داشته باشید. توصیه می شود قبل از انجام کارهای معمول بروید و ورزش کنید.

زيباترين سخن در خصوص "پدر "و "مادر"

مادر مثل مدادیست که هر روز تراشیده شدن و کوچک شدنشو میبینیم و حس میکنیم تا وقتی که تموم بشه ... 

و پدر مثل خودکاریست که هرچقدر هم که باهاش بنویسیم تغییری در ظاهرش احساس نمیشه چون از درون خالی میشه ، فقط یه روز باخبر میشیم که دیگه نمینویسه ...

دعا

  داستان واقعی وخیلی زیبا که درپاکستان اتفاق افتاده.خیلی قشنگ وجذاب


پزشک وجراح مشهور (د. ایشان) روزی برای شرکت دریک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت وتکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت..
بعدازپرواز ناگهان اعلان کردندکه بخاطر اوضاع نامساعدهوا ورعدوبرق وصاعقه، که باعث ازکارافتادن یکی ازموتورهای هواپیماشده ، مجبوریم فروداضطراری درنزدیکترین فرودگاه را داشته... باشیم..
دکتربلافاصله به دفتراستعلامات فرودگاه رفت وخطاب به آنهاگفت:
من یک پزشک متخصص جهانی هستم وهردقیقه برای من برابر باجان خیلی انسانها هاست وشمامیخواهیدمن 16ساعت تواین فرودگاه منتظرهواپیمابمانم؟
یکی ازکارکنان گفت جناب دکتر، اگرخیلی عجله داریدمیتونیدیک ماشین دربست بگیریدتامقصدشماسه ساعت بیشترنمانده است..
دکتر ایشان باکمی درنگ پذیرفت وماشینی راکرایه کردوبراه افتادکه ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شدوبارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدورنبود ساعتی رفت تااینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته وکوفته ودرمانده وباناامیدی براهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه اورابه خود جلب کرد..
کنار اون کلبه توقف کرد ودر را زد، صدای پیرزنی راشنید .
-بفرما داخل هرکه هستی..دربازاست...
دکتر داخل شد وازپیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهدازتلفنش استفاده کند،..
پیرزن خنده ای کرد وگفت:.کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست ونه تلفنی...ولی بفرما واستراحت کن وبرای خودت استکانی چای بریزتاخستگی بدرکنی وکمی غذاهم هست بخور تاجون بگیری..
دکترازپیرزن تشکرکرد ومشغول خوردن شد، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز ودعابود..که ناگهان متوجه طفل کوچکی شدکه بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هرازگاهی بین نمازهایش اورا تکان میداد.
پیرزن مدتی طولانی به نمازودعامشغول بود، که دکتر روبه اوگفت:
... بخدا من شرمنده این لطف وکرم واخلاق نیکوی توشدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
پیرزن گفت:
واما شما،..رهگذری هستیدکه خداوند به ماسفارش شمارا کرده است..
ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا...
دکترایشان گفت:
چه دعایی؟.
گفت:
این طفل معصومی که جلوچشم شماست نوه من هست که نه پدر داره ونه مادر، به یک بیماری مزمنی دچارشده که همه پزشکان اینجا ازعلاج آن عاجزهستند..
به من گفته اندکه یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که اوقادر به علاجش هست ،..ولی اوخیلی ازمادورهست ودسترسی به او مشکل هست ومن هم نمیتوانم این بچه را پیش اوببرم..
میترسم این طفل بیچاره ومسکین خوار وگرفتارشود..پس ازالله خواسته ام که کارم راآسان کند..!
دکترایشان درحالیکه گریه میکردگفت:
به والله که دعای تو، هواپیماها راازکارانداخت وباعث زدن صاعقه ها شدوآسمان را به باریدن واداشت..تااینکه من دکتررابسوی تو بکشاندومن بخدا هرگز باورنداشتم که الله عزوجل بایک دعایی این چنین اسباب رابرای بندگان مومنش مهیا میکند..وبسوی آنها روانه میکند.

وقتی که دستها ازهمه اسباب کوتاه میشود، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین وآسمان بجامی ماند

 




مناجات

خدایا، اندیشه‌ام را در مسیری معنوی و روحانی قرار ده، تا روحم را با تو درآمیزم، و لذت بودن با تو را در لحظه لحظه‌ی زندگی‌ام دریابم.

 

خدایا، اندیشه‌ام را چنان محکم ‌ساز که به حقیقت و عقلانیت متعهد باشم، و تنها بر پایه فهم و تشخیص خودم از زندگی، زندگی کنم، تا بتوانم از آنچه جامعه و دیگران از من می‌خواهند فراتر بروم.

 

خدایا، به من بینشی عطا کن که هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنم، بر آنهایی که از من برتر هستند حسد نورزم، و بر آنها که پایین ترند فخر نفروشم، و بر آنچه دارم قناعت کنم و همواره در این اندیشه باشم که از آنچه در حال حاضر هستم، فراتر بروم.

 

خدایا، به من فهمی عطا کن تا تفاوتهای خود با دیگران را دریابم، و بفهمم که با شخصیت منحصربه فردی که دارم قاعدتا زندگی منحصربه فردی نیز برای خود خواهم داشت، که از جهاتی می تواند متفاوت از زندگی دیگران باشد، مهم آن است که به تفاوتهای خودم و تفاوتهای دیگران احترام بگذارم و زندگی ام را منطبق با آن چه هستم، شکل ببخشم.

 

خدایا، توانایی ِ عشق به دیگری را در وجودم بارور ساز، تا انسان ها را خالصانه دوست بدارم، و بهترین لحظات لذت زندگی ام، لحظاتی باشد که بدون هیچ نوع چشمداشتی، خدمتی به همنوع ام می کنم.

 

خدایا، مرا از هر نوع نفرت و کینه ای که حوادث تلخ روزگار بر وجودم نهاده است، رها کن، تا با رهایی از نفرت و کینه، بتوانم دیگران را آن طور که هستند، بپذیرم و دوست بدارم.

 

خدایا، فهم مرا از زندگی آن چنان ژرف ساز تا قوانین آن را دریابم، و بفهمم که در زندگی چیزهایی هست که قابل تغییر نیست، قوانینی هست که از آنها تخطی نمی توان کرد، تا ساده لوحانه نپندارم که هر آنچه می خواهم را می توانم داشته باشم، و هر آنچه آرزو می کنم خواهم داشت.

 

خدایا، این توانایی را به من عطا فرما تا در لحظه لحظه زندگی ام، در لحظه حال و برای آنچه هم اکنون می گذرد زندگی کنم، و زیبایی ها و شادی هایی که هم اکنون از آن برخوردار هستم را با اندیشیدن بیش از حد به گذشته ای که دیگر پایان یافته است، و دغدغه بیش از حد برای آینده ای که هنوز نیامده است، نادیده نگیرم.

 

خدایا مگذار که در بند گذشته باقی بمانم، و چنان تعهد و دغدغه ی کشف حقیقت را در درونم شعله ور ساز که هیچگاه بخاطر آنچه در گذشته حقیقت می دانسته ام و آبرو ، حیثیت و شخصیت اجتماعی ام بدان وابسته است، از حقیقت هایی که هم اکنون بدان ها دسترسی می یابم، و ممکن است همه آنچه در گذشته حقیقت می دانسته ام به چالش بکشد و بی اعتبار سازد‏، محروم نمانم.

 

 

خدایا، مرا به انضباطی درونی متعهد کن، تا بفهمم و بدانم که هر کاری که دوست دارم و از آن لذت می برم را مجاز نیستم که انجام دهم.

 

خدایا، کمکم کن تا عمیقا دریابم که زندگی بیش از آنچه اغلب می پندارند جدی است، و برای هیچ انسانی استثنا قائل نمی گردد، همه ما برای آنچه می خواهیم و در آرزوی آن هستیم باید تلاش کنیم و شایستگی و لیاقت به دست آوردن آن را داشته باشیم. خدایا، به من بیاموز که بدون شایستگی و لیاقت داشتن چیزی، نخواهم که تو آن را از آسمان برایم بفرستی.

 

و در آخر ؛ خدایا، نعمت سکوت را بر من ارزانی دار ، تا در آن لحظاتی که طنین زندگی روزمره در درونم آرام می گیرد، نوای دلنشین و آرامش بخش حضور تو در روح و وجودم، مرا گرم و آرام سازد

 

فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت

مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد

متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی

میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش

را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت

و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه

خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را

بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش

تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد

چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر

درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش

را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین

انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.

 

 

 

 

 

ناامیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده هستن

ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن


ولی در عوض بعدآ از یک جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد


بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

و با استقامت هر چه تمامتر به راهت ادامه بده

کاش  مي شد ...

بیزینس درجه یک علی آقا

 

یه روز که داشت سوار مترو میشد نزدیک در ورودی، یه تابلو توجهش رو جلب کرد: "این مغازه واگذار می‌شود" ..... خودش بود! تمام چیزی که لازم داشت همین بود! ترکیب کار تو ذهنش، خیلی شفاف و روشن شکل گرفته بود.

ـ مغازه کوچک دم در ورودی مترو

ـ چایی شیرین و ساندویچ نون و پنیر تو ظرف یکبار مصرف که سرپایی هم میشد خوردش.

بله کارها ردیف شده بود. اجاره مغازه که رسمی شد لوازم رو مستقر کرد و شروع کرد به کار.

تابلو زد: "صبحانه علی آقا"، مردم هم ازهمون روز اول استقبال خوبی نشون دادن.

یه چایی داغ و خوشمزه و خوش طعم با نون سنگک و پنیر تبریز. ظرف ٣ یا ٤ دقیقه یه صبحانه خوب می‌خوری، قیمت هم مناسب بود.

آقا چند روزی نگذشت که جلوی در مغازه به اون کوچیکی "صف" می‌بستن! گاهی ١٠ ـ ١٥ نفر تو صف بودن. به قول امروزی‌ها؛ بیزینس عالی ..... توپ! مردم راضی، "علی آقا" هم خوشحال.

تا حالا شنیدین یکی از بس کارش خوب باشه مردمو کلافه کنه؟ !؟!

"ای داد و بیداد، حالا چیکار کنم؟ این جاشو نخونده بودم!!!"

می‌دونین چی شده بود؟ خوب صبحانه علی آقا کارش گرفته بود، متقاضی زیاد بود و صف گاهی طولانی میشد و اون ته صفی‌ها کفرشون در میومد تا نوبتشون بشه. تقریبا یه عده این قدر معطل می‌شدن که قید صبحونه علی آقا رو می‌زدن و دلخور، سر صبحی گشنه، تو صف وایستاده، صبحانه نخورده، ول می‌کردن و می‌رفتن!

شهرت خوبی که بهم زده بود داشت لطمه می‌دید ..... "چیکار کنم؟" به هر راهی بگین زد؛

ـ یه شاگرد گرفت (تو جا به اون تنگی) که چایی‌ها رو ریخته و آماده داشته باشه.

ـ یه بسته‌بندی سفارش داد که یه چایی و یه ساندویچ باهم توش بود که حملش راحت بشه.

ـ قیمتاشو آورد پایین‌تر که واسه مردم بصرفه‌تر باشه ..... ولی مشکل صف و معطلی داشت جدی جدی شاخ میشد .....

"اینطوری نمیشه ..... باید هرطور شده از شر این مشکل خلاص شم وگرنه اسممو عوض می‌کنم". خیلی فکر کرد. روز و شب داشت مرور می‌کرد که چه کاری رو می‌تونه سریع‌تر انجام بده؟ ولی دیگه از این سریع‌تر نمیشد تا این که .....

یه روز شروع کرد وقت گرفتن که از اول رسیدن مشتری تا رفتنش، هر کاری متوسط چقدر طول می‌کشه؟

ـ سلام و احوالپرسی ٥ ثانیه

- گرفتن سفارش مشتری ١٠ ثانیه

- تحویل سفارش مشتری و بسته بندی ١٥ ثانیه

- گرفتن پول و دادن بقیه پول مشتری ٢٥ ثانیه .....!!!!

نتیجه‌گیری مهم سوم: "صبر کن ببینم! یعنی تقریبا نصف وقت من با هر مشتری سر پول دادن میره؟ یعنی اگه یه راهی پیدا کنم که مشکل پول دادن، بقیه پول، پول خورد و …. رو حل کنم دو برابر سریع‌تر می‌فروشم؟ و صف دو برابر سریع‌تر جلو میره؟ خوب اگه اینجوری یاشه، هیچکس دلخور نمی‌ذاره بره. عالی میشه!"

"خوب چیکار کنم؟ کوپنی‌اش کنم؟ اول ماه به هر کی کوپن بدم؟ ..... نه بابا، کسی وقت این کارا رو نداره. چوب خط بزنم و آخر ماه ار هر کی پول بگیرم؟ نه جانم، اینم که صرف نمی‌کنه، کافیه چند نفر نیان تسویه کنن، مگه من چقدر سود دارم؟ آخه این روزا به هیچکی هم که نمیشه اعتماد کرد ....."

"صبر کن ببینم ..... چرا نمیشه؟ ..... عجب فکر بکری! ..... آخ جااااااان، پیدا کردم!"

"اعتماد" کردن به مشتری در روزگار بی‌اعتمادی!

فرداش "علی آقا" رفت بانک و چند دسته اسکناس ١٠٠ و ٢٠٠ و ٥٠٠ تومنی گرفت، دو تا جعبه درست کرد و توی هر کدوم مقداری از اون اسکناس‌ها رو گذاشت. جعبه‌های پول خرد رو گذاشت یه قدری اونورتر، کنار گیشه‌ای که چایی و ساندویچ رو تحویل می‌داد. تصمیم خودشو گرفته بود. با خودش می‌گفت: "من که دزدی نکردم و پولم حلاله ..... ملت هم که با من پدرکشتگی ندارن که پولمو بخورن ..... پس اگه من بهشون اعتماد کنم کار خطایی نیست، تازه اگر صدی چند نفر هم پول ندن ایرادی نداره خودم هم اگه روزی یکی دو نفر بیان و چایی مجانی بخوان که بهشون میدم پس چه فرقی می‌کنه؟"

لحظه بزرگ ..... مشتری اول اومد:

ـ سلام علی آقا صبح به خیر!

ـ سلام عزیز جان خوب هستین انشااله؟

ـ بله، سلامت باشین.

ـ یه چایی شیرین، یه نون پنیر؟

ـ آره جونم.

ـ میشه ٤٠٠ تومن، بفرمایین ..... قابلی هم نداره.

ـ چشم، الان تقدیم می‌کنم ..... (جیب‌هاشو می‌گرده، کیفشو بیرون میاره .....) الان تقدیم می‌کنم.

ـ لازم نیست عجله کنی جونم، یه جعبه اونجا گذاشتم، پول خورد هم توش هست، لطفا خودت پولتو بریز اون تو، باقیشو بردار و برو به سلامت، روز خوبی داشته باشی.

ـ شوخی می‌کنی؟ دستم انداختی؟

ـ نه جون داداش خودت برو ببین.

(مشتری اول با ناباوری رفت سمت جعبه و .....)

دومی:

ـ سلام علی آقا

ـ سلام خانم بفرمایین؟

ـ یه چایی ٢ تا نون پنیر لطفا

ـ چشم .....

چند روز اول تا مردم بفهمند که "علی آقا" چه تغییر مهم و جالبی در کارش داده یه کم طول کشید. حتی بعضیا بیشتر از معمول طول دادن تا مطمئن بشن که درست فهمیده‌اند.

ولی از روز سوم و چهارم مردم اصلا میومدن که خودشون به چشم خودشون این پدیده عجیب غریبو ببینن و اصلا از این نون و پنیر و چایی شیرین بخورن تا باورشون بشه.

از همه مهم‌تر این بود که "علی آقا" چاره کارو پیدا کرده بود. فکرش واقعا درست کار کرده بود و صف تقریبا دو برابر سریع‌تر جلو می‌رفت.

فروش علی آقا دو برابر شد و ..... سودش بیشتر از دو برابر! بگو چرا؟

خوب معلومه! این روزها ١٠٠ تومن پولی نیست. خیلی‌ها از این که علی آقا به مشتری‌هاش این قدر احترام گذاشته بود و بهشون اعتماد کرده بود که پولشون رو خودشون بدن و بقیه‌اش رو هم خودشون بردارن این قدر خوششون اومده بود که اصلا قید بقیه ١٠٠ تومن رو می‌زدن و دستخوش و انعام می‌ذاشتن و می‌رفتن. این سود خالص بود و کم هم نبود!

هیچکس "علی آقا" رو از این خوشحال‌تر و شادتر ندیده بود.

مشتری‌ها هم، همه از دم، روزشون رو با یک اتفاق ساده دلپذیر شروع می‌کردن. بعدها داستان‌های زیادی دهان به دهان شد که چقدر مشتری‌های علی اقا در طول روزشون برخوردهای بهتری با مردم دیگه داشته‌اند و دلیلش یک آغاز خوب با "علی آقا" و اعتماد و روی خوش او بود.

 

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!

کاش در باور هر روزه مان

جای تردید نمایان می شد

و سوالی که چرا سنگ شدیم

و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟

کاش می شد که شعار

جای خود را به شعوری می داد

تا چراغی گردد دست اندیشه مان

کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد

تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را

شبح تار امانت داران

کاش پیدا می شد

جملات زيبا در رابطه با خدا

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند ؟
اگر هیچکس نیست، خدا که هست...

مطلبی از احمد شاملو   

 

 

 

 

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...

 خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

 زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

 آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...

 و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

  به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

 بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

 فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

 زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :

 هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

 

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:  

 

رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،

لبخندی به ازای هر اشک ،

دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،

نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،

و اجابتی نزدیک برای هر دعا  .

 

جمله نهایی :  عيب کار اينجاست که من  '' آنچه هستم ''  را  با   '' آنچه بايد باشم ''  اشتباه مي کنم ،    خيال ميکنم  آنچه  بايد  باشم  هستم،   در حاليکه آنچه  هستم نبايد  باشم .     /  زنده یاد احمد شالو

       

 

ملاک قبولي نماز

 
امام صادق (ع ) :
 
خداوند متعال فرمود : نماز کسی را می پذیرم که :
 
۱- در مقابل عظمت من خاضع باشد .
 
۲- به خاطر من خود را از خواسته های نفسانی  دور کند .
 
۳- روزش را با یاد من به پایان برد .
 
۴- بر بندگانم بزرگی نفروشد .
 
۵- به گرسنه غذا دهد .
 
۶- برهنه را بپوشاند .
 
۷- به مصیبت دیده مهربانی کند .
 
۸- غریب را پناه دهد .
 
 

 
 
 
 
 
 

خدا

 

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

همیشه به کسی تکیه کنید که به کسی تکیه نکرده باشد

و او کسی نیست غیر از خدا . . .

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

 

تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش

خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید . . .

 

به ياد خدا باش

مهمان خدا

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

 

مهمان تا صاحب خانه را ملاقات نکرده و ندیده است فکر می کند اصلا مهمان نیست و به دزدی آمده است؛ لذا تا صاحب خانه را نشناخته است باید خیلی احتیاط کند. اما وقتی صاحب خانه را شناخت و دید، دیگر هر چه خواست می خورد. تنها وظیفه ی مهمان این است که هر چه صاحب خانه گفت بکند و هر چه هم به او داد بگیرد و نگوید کم است یا چیز دیگری می خواهم.

در دنيا اگر خودت را مهمان حساب كني و حق تعالي را ميزبان ، همه غصه ها مي رود . چون هزار غصه به دل ميزبان است كه دل ميهمان از يكي از آنها خبر ندارد . هزار غم به دل صاحبخانه است كه يكي به دل مهمان راه ندارد . در زندگي خودت را ميهمان خدا بدان تا راحت شوي . اگر در ميهماني يك شب بلايي به تو رسيد شلوغ نكن و آبروي صاحبخانه را حفظ كن .


سخنی بسیار زیبا ازحضرت علی (ع)

 

 

 

زماني‌ در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم كه ما بچه ها خيلی دوست داشتيم،تابستونا كه گرماي شهر طاقت فرسا ميشد، براي چند هفته اي كوچ مي كرديم به اين باغ خوش آب و هوا كه حدوداً 30 كيلومتري با شهر فاصله داشت، اكثراً فاميل هاي نزديك هم براي چند روزي ميومدن و با بچه هاشون، در اين باغ مهمون ما بودن، روزهاي بسيار خوش و خاطره انگيزي ما در اين باغ گذرونديم اما خاطره اي كه میخوام براتون تعريف كنم، شايد زياد خاطره خوشی نيست اما درس بزرگی شد براي من در زندگيم!

تا جايی كه يادمه، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن چونكه وقت جمع كردن انارها رسيده بود، 8-9 سالم بيشتر نبود، اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم! بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!

 

بعد از نهار بود كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!

با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزدي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!

غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي‌ اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!

 

پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!


كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورتمو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی، علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي مردي جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!


شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!


كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...

 

 

سخنی بسیار زیبا ازحضرت علی

 

امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:

 

ای مالک!

اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،

فردا به آن چشم نگاهش مکن

شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی

 

 

برکت خدا داره به سمتت مي آد

از: خدا

به : تو

تاريخ : امروز

موضوع : خودت

رفرنس نامه : زندگي

 

   من خدا هستم امروز مي خواهم به تمامي مشكلات تو رسيدگي كنم به كمك تو هم نيازي ندارم پس روز خوبي داشته باشي ..!

 

من دوستت دارم و بخاطر داشته باش  وقتي شرايط بنحوي هستند كه تو نمي توني از پس مشكلاتت بربياي اصلا سعي نكن كه خودت پي راه حل باشي بلكه اونها را بعهده خداوند بگذار ...!

 

زمانش كه برسد خودم رسيدگي مي كنم ، تمامي مشكلات حل مي شوند اما در زماني كه من تعيين مي كنم نه زماني كه تو مي خواهي .. !

 

وقتي كه مشكلت رو پيش من مي فرستي ديگه دليلي براي نگراني نيست  

حالا امروز يك روز خوب خواهي داشت

 

 

یا حق !

چهل حدیث درباره ماه مبارک رمضان و روزه

۱-پايه‏ هاى اسلام

قال الباقر عليه السلام:

بنى الاسلام على خمسة اشياء، على الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم و الولايه.

امام باقر عليه السلام فرمود:

اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت.

فروع كافى، ج 4 ص 62، ح 1

 

2-فلسفه روزه

قال الصادق عليه السلام:

انما فرض الله الصيام ليستوى به الغنى و الفقير.

امام صادق عليه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند.

من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 43، ح 1

 

3-روزه آزمون اخلاص

قال اميرالمومنين عليه السلام:

فرض الله ... الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق.‏

امام على عليه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد.

نهج البلاغه، حكمت 252

 

4-روزه ياد آور قيامت

قال الرضا عليه السلام:

انما امروا بالصوم لكى يعرفوا الم الجوع و العطش فيستدلوا على فقر الاخر.

امام رضا عليه السلام فرمود:

مردم به انجام روزه امر شده ‏اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچارگى آخرت را بيابند.

وسائل الشيعه، ج 4 ص 4 ح 5 علل الشرايع، ص 10

 

5-روزه زكات بدن

قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

لكل شيئى زكاة و زكاة الابدان الصيام.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدنها روزه است.

الكافى، ج 4، ص 62، ح 3

 

ادامه نوشته

توصيه هايي براي ماه مهماني خدا

ماه مبارک رمضان

با کودکان چگونه رفتار کنيم؟

 

 

 

 

پدرو مادرها شاید ندانند که سخنان طعنه آمیز و کنایه دار جملاتی هستند که برخوردی متقابل طلب می کنند و با این اظهار نظرهای توهین آمیز، کودک را تحریک کرده و ذهن او را از نقشه های خیالی انتقام، پر می سازد ودر نتیجه باعث مسدود شدن راه ارتباطی بین خود او و کودکش می شود.

۱) خـودت تـصـمـیم بگیر: کودک و دوستش در اتاق مشغول بازی هستند. سر و صدای آنها باعث اذیت و آزار شماست، بهتر است بگویید: "بچه ها تصمیم بگیرید یا بی سر و صدا بازی کنید، یا از اتاق خارج شوید." اگر بعد از ۵ دقیقه هنوز سر و صدا ادامه داشت، بگویید: "خوب می بینم تصمیم گرفتید که از اتاق بیرون بروید." این جمله، شما را از داشتن نقش منفی نجات می دهد، زیرا آنها می دانند این تصمیم آنها بوده که منجر به این نتیجه شده است. به این ترتیب کودک مسئول عمل خودش است.

۲) من تو را دوست دارم ولی این کار تو را نمی پسندم: اگر می خواهید لفظی را به کودک بیاموزید، کار خوب و بد را برایش مشخص کنید. به او بیاموزید ما کار خوب و کار بد داریم ، نه بچه خوب و بچه بد. هدف از وضع قوانین، آموزش رفتارهای مناسب است نه تنبیه کودک. اگر چه به رفتار ناپسند او اعتراض می کنید ولی محبت خود را به او قطع نمی کنید.

۳) از تو می خواهم مشکل مرا حل کنی: اگر کودک کاری را انجام می دهد که باعث رنجش شماست، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلا ً به او بگویید: "صدای بلند تلویزیون باعث می شود دچار سردرد شوم" و ازاو بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. در این صورت او که خود را دشمن شما نمی بیند خود را موظف می داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیت دهد، رفتار بد را خاتمه خواهد داد.

۴) احساس تو را درک می کنم: وقتی کودک عصبانی است جملاتی را به کار می برد تا دیگران را متوجه احساس خود کند. مثلا ً می گوید: "از تو متنفرم" یا "خیلی بدی." این تنها جملاتی است که همه ذهن او را پرکرده. شما می توانید به او کمک کنید تا جمله مناسب را به کار ببرد.

۵) "آیا دوستت چیزی گفته که واقعیت ندارد و تو عصبانی شده ای؟:" افراد متفاوت، نـیازهای متفاوتی دارند. اغلب کودکان در اعتراض به والدین می گویند: "عدالت را رعایت کنید و منصف باشید" و این جملات زمانی مطرح می شوند که کودک می خواهد وسیله خاصی برایش تهیه شود؛ صرفاً به این دلیل که برای برادرش تهیه شده است. باید به کودکان بیاموزیم "انصاف و عدالت این است که هر فرد، هر چه را نیاز دارد تهیه کند. اگر شما به عینک نیاز داری و خواهرت به کفش، هر کدام وسایل مورد نیاز خود را خریداری خواهید کرد و این است اجرای عدالت. گمان نمی کنم زمانی که خواهر شما به عفونت گوش مبتلاست و آنتی بیوتیک مصرف می کند لازم باشد شما هم آنتی بیوتیک مصرف کنی"!


 

ادامه نوشته

 

 

کاش کسی یاد معلم ها می داد :
اول مهر شغل پدر‌ها را نپرسند ؛ وقتی هنوز احترام به همه‌ی شغل ها را و افتخار به همه‌ی پدر‌ها را یاد دانش آموزانشان نداده‌اند !
حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد ، بماند

فضیلت و اعمال ماه شریف شعبان

 

 

 

امام صادق (ع) فرمود: هر كه سه روز از ماه شعبان را روزه بدارد، بهشت براي او واجب گردد و رسول خدا در روز قيامت شفيعش خواهد بود.

در ماه شعبان امام زين العابدين عليه السلام اصحاب خود را جمع مي‏كرد و مي‏فرمود: «ياران من! مي ‏دانيد اين چه ماهي است؟ اين ماه شعبان است كه رسول خدا(ص) مي‏فرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگيريد به خاطر محبت و دوستي پيامبرتان و براي تقرب به پروردگارتان، به همان خدايي كه جان علي بن الحسين در دست اوست از پدرم حسين بن علي(ع) شنيدم كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام مي‏فرمود: هر كه به خاطر محبت پيامبر و براي تقرب به خداي عزوجل ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به كرامتش در روز رستاخيز نزديك خواهد كرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانيد.»

رسول خدا(ص) در روايت مفصلي درباره اين دو ماه مي‏فرمايد: «شعبان ماه من است و رمضان ماه خداي عزوجل. پس هر كه ماه مرا روزه بدارد، در روز قيامت شفيعش خواهم بود و هر كه ماه خدا را روزه بدارد خداوند در قبرش وحشتش را از بين مي‏برد و او را مأنوس مي ‏سازد و تنهائيش را مي‏زدايد و هرگاه از قبرش خارج شود با روي سفيد و در حالي باشد كه در دست راستش كتابش را گرفته و جاودانگي را در دست چپش و مي‏ آيد تا در برابر خداي عزوجل قرار گيرد پس خداوند به او مي‏فرمايد: بنده ‏ام! پاسخ مي‏دهد: لبيك يا مولاي من! خداوند مي‏فرمايد: به خاطر من روزه گرفتي؟ عرض مي‏كند: آري مولاي من، پس خداوند تبارك و تعالي مي‏فرمايد: : (اي فرشتگانم) دست بنده ‏ام را بگيريد و او را نزد پيامبرم بياوريد. پس او را به حضور رسول خدا مي‏ رسانند. پس من به او مي‏گويم: ماه مرا روزه گرفتي؟ (شايد مقصود جزئي از ماه شعبان باشد نه همه‏اش) مي‏گويد: آري! پس من به او مي‏گويم: من امروز شفاعتت مي‏كنم. سپس خداي عزوجل مي‏فرمايد: اما من از حقوق خودم به خاطر بنده ‏ام گذشتم و اما حقوق ديگر بندگانم كه بر گردن او هست، هر كه از او بگذرد و عفوش كند، من آنقدر تعويضش مي‏كنم تا راضي گردد.

ادامه نوشته

قدرت ذهنی

قدرت ذهنی

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد. کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، چرا که نه؟ "به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد. کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد. پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"
پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."
ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند. هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید .

هدف از داشتن فرزند و تربیت آن از دیدگاه بزرگ مربی اسلام، علی علیه‏السلام

هدف نهایی از تربیت فرزند

از دیدگاه بزرگ مربی اسلام، علی علیه‏السلام هدف از داشتن فرزند و تربیت آن چیست؟

امام علی (ع)

بانگاهی به دیدگاهها و سیره تربیتی علی علیه‏السلام آشكار می‏شود كه در نظام تربیت اسلامی هدف نهایی از تربیت، رسیدن فرزند به مقام اطاعت وعبودیت الهی است، هدف نهایی، تربیت انسانی است كه مطیع پروردگار و تسلیم درآستان او باشد. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درضمن حدیثی پیش از تولد فرزند، هدف نهایی از تربیت را به‏طور غیر مستقیم بیان نموده و به‏راستی آن حضرت در سفره تربیتی خویش بدین هدف تحقق بخشیده و فرزندان خود را با توجه به آن، تربیت نموده‏اند. مرحوم ابن‏شهرآشوب به سند خود از آن حضرت نقل می‏كند كه فرمود:"من از خداوند خویش طلب فرزندان زیبا چهره و نیكوقامت ننموده‏ام، بلكه از من از خداوند خویش طلب فرزندان زیبا چهره و نیكوقامت ننموده‏ام، بلكه از پروردگارم خواسته‏ام فرزندانم مطیع او باشند و از او بترسند تا وقتی با این صفات به آنها نظر افكنم مایه چشم روشنی من باشند.

پروردگارم خواسته‏ام تا فرزندانم مطیع او باشند و از او بترسند تا اینكه وقتی با این صفات به آنها نظر افكنم مایه چشم روشنی من باشند  

ولادت امام علي (ع) مبارک باد

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد

 

ترجمه خطبه غدير

ترجمه خطبه غدیر

حضرت علی علیه السلام

حمد و ثنای الهی

ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی‌همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آن که او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده‌ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمان‌های بلند و گستراننده گستره شده‌ها و فرمانروای مطلق زمین‌ها و آسمان‌هاست و بی‌اندازه پاک و بی‌نهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح‌القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزون‌بخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده‌ای را می‌بیند، و هیچ دیده‌ای را توان دیدار او نیست.

بزرگوار و بردبار و بخشنده‌ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.

در اجرای کیفر مجرمان شتاب نمی‌کند و به عذابی که در خور آنند تعجیل نمی‌نماید. به اسرار نهان و به سویداء سینه‌ها آگاه است و هیچ رازی از او پوشیده نیست و هیچ امر پنهانی او را به اشتباه نمی‌افکند.

بر همه اشیاء، محیط و بر همه چیز، چیره و بر هر نیرویی غالب و بر هر کاری تواناست. نیست مانندی برایش و حال آن که او پدید آورنده همه موجودات است از نیستی. جاودانی که به عدل، پایدار است و خدایی جز او نیست. سرافراز و حکیم و والاتر از آن که به دیده‌ها مشهود گردد ولیکن او هر دیده‌ای را در می‌یابد و بر هر چیز دقیق و آگاه است.

خداوند، بزرگوار و بردبار و بخشنده‌ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.
ادامه نوشته